بچه ها من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم!!!!بابت اینکه اطلاع رسانی اشتباهی رو داشتم!!!
البته تا بخشی تقصیر من بود یه دوست نازنینی به من اطلاع دادند که طلسم شدگان رو آی فیلم
یکشنبه ۷ آبان میذاره !!!! منم نمیتونستم تو سایت آی فیلم چک کنم چون فقط جدول برنامه
همون روزو مینویسه!!!! حالا فکر کنم که یکشنبه هفته ی آینده بذاره!!!بازم از این بابت مطمئن
نیستم!!!!
یه معذرت خواهی دیگه هم بدهکارم اینکه خبرتون نکردم که جمعه ی هفته ی پیش نقد اختاپوس
با حضور جواد هاشمی و امین زندگانی و مسعود اطیابی در برنامه هفت بوده!!!!
خودم هم یکشنبه فهمیدم !!!!
بازم از همهی عزیزان معذرت خواهی می کنم!!!!ببخشید!!!!
سریال طلسم شدگان قراره که از یکشنبه همین هفته یعنی ۷ آبان ۹۱ در شبکه ی آی فیلم
پخش بشه!!!! هرشب ساعت ۱۸:۳۰
اینم دوتا عکس از این سریال:
رضا گوران کارگردان نمایش «جاده طولانی مارپیچ» اظهار داشت: موضوع این نمایش بر اساس دو فیلم پیش از طلوع و پیش از غروب است که با حضور امین زندگانی و سحر دولتشاهی در آبان ماه به روی صحنه می رود.
وی ادامه داد: در ابتدا قرار بود که نمایش «اگوست در اوسیچ کانتی» را اجرا کنم اما با رد شدن آن نمایش، محمد چرمشیر این متن را به من پیشنهاد کردند و من هم پس از خواندن متن آن را پسندیدم و هم اکنون نیز مشغول تمرینات پیش از اجرای نمایش هستیم.
این کارگردان عنوان کرد: اجرای این نمایش برای من یک چالش بود زیرا برای اولین بار قرار است متنی را کار کنم که قبل از آن در مورد شیوه اجرایی آن هیچ تصمیم گیری خاصی نداشتم زیرا من همیشه همه کارهایم را خودم می نویسم.
گوران تصریح کرد: داستان این نمایش در مورد رابطه یک نویسنده با زنی است که یکدیگر را ملاقات کرده و قرار گذاشتند که بعد از شش ماه دوباره همدیگر را ببینند اما این اتفاق نیافتاده و آنها با گذشت ۱۰ سال در نقطه ای دیگر هم را ملاقات می کنند...
گفتنی است نمایش «جاده طولانی مارپیچ» نوشته محمد چرمشیر و کارگردانی رضا گوران از ۲۵ آبان ماه در تالار چهار سو به صحنه می رود.
سینمای ما - وحید سعیدی – مهدخت اکرمی: یک گفت و گوی دو نفره دیگر. اینبار میزبان آتنه فقیه نصیری هستیم بازیگری که از اواخر دهه 60 کار خود را در سینما شروع کرد و حالا 18 سال از حضورش در سینما می گذرد چیزی نزدیک به دو دهه.انتخاب او برای این گفت و گو دلایل محکمی برای خودش داشت اما اتفاقاتی ناخواسته به شکلی غیر قابل باور چاپ این گفت و گو به تاخیر انداخت.در هرحال در فصل بهار دو مجموعه نشانی و سرنوشت با بازی او از شبکه های سیما پخش شد که اولی تجربه ای متفاوت در کارنامه این بازیگر محسوب می شد. ضمن اینکه همین چند روز پیش ها هم تله فیلم «پس از پایان»با بازی او روی آنتن رفت و در ایام ماه رمضان سریال «مثل هیچکس» را آماده پخش خواهد داشت. با او امین زندگانی به گفت وگو نشسته، بازیگری هم نسل فقیه نصیری که پیش از این در تاک شوی «کاغذ کاهی» تبحر خود را در گفت و گو نشان داده بود. زمانی که پیشنهاد این کار به او دادیم با وجود درگیری هایش در پروژه ملک سلیمان این کار را پذیرفت.در هر حال مطابق این نوع گفت و گوها من برای اینکه روح مصاحبه این دو با یکدیگر حفظ شود در طول مصاحبه وارد بحث نشدم و اتفا قا امین زندگانی منهای تعارف هایش بحث را به همان جایی هدایت می کرد که مد نظرم بود.
متولد چه ماهی هستید؟
آبان
اگر اشتباه نکنم آبان برج عقرب است؟
بله ،همینطوره
حالا که متولد برچ عقرب هستید بیشتر اهل نیش زدن هستید یا اینکه شما را بیشتر نیش می زنند؟
سال ها پیش بیشتر اهل نیش زدن بودم ،ولی حالا به دلیل بالا رفتن سنم فکر میکنم زهرم کمتر شده (می خندد)، ولی در مجموع آدم بخشنده ایی نبستم.
شغلتان یا رفتار دیگران باعث شده که بخشندگی در وجودتان کمتر شود ؛چون با توجه به شناختی که من از شما دارم اصولا در گروه بازیگران همرا هستید و کمی و کاستی های پاتنر مقابلتان را با توانایی های خودتان جبران میکنید؟
فکر میکنم که این قضیه بیشتر شخصی و ذاتی است، چون خودم سعی میکنم همه چیز در حد خوب و آیده آل باشد.
یعنی ذاتا آدم بخشنده ایی نیستید؟
یک جورایی توقع ام زیاد است
از آدم های دوربرتان؟
بله، توقع ندارم که آدم های دور و برم به خاطر یکسری کم و کاستی هایی که می تواند وجود نداشته باشد ، دجار اشتباه بشوند. این نوع اشتباه ها برایم غیر قابل هضم است و نمی توانم آن را ببخشم.
در مصاحبه ایی قدیمی از شما خواندم که خیلی اهل مسافرت هستید، هنوز هم سفر را دوست دارید؟
بله همچنان عاشق سفر هستم.
شرایط شغلی و حجم کارهایتان اصلا این فرصت سفر کردن را به شما میدهد ؟
خوشبختانه طی سال های اخیر طوری برنامه ریزی کرده ام که بتوانتم سالی یک سفر را داشته باشم؛ چون فاصله گرفتن از محیط کاری به طرز شگفت انگیزی دوباره احیایم میکند
پس ما دعا میکنیم که شما بیشتر سفر کنید؟
(می خندد) به نظر من آدم زمانی که در سفر است ، این زمان جز عمرش محسوب نمی شود. انگار زمان برایت متوقف می شود.
سفر های کاری هم مشمول این قانون شما می شوند؛ یعنی روزهایی که برای بازی در مجموعه هایی «مدار صفر درجه» و «نشانی» در مجارستان و امارات بودید جز روزهای زندگیاتان محسوب نشده؟
بله جدا از کار حال و هوای سفر هم برایم داشتند.خوشبختانه من این شانس را داشتم که تهیه کننده هردوتا کاری که نام بردید از تهیه کننده های خوب تلویزیون هستند. آنها در این کشورها بهترین شرایط و امکانات را برای گروه مهیا کردند. مثلا در بوداپست که بودیم مردم آنجا ازاینکه ما در بهترین هتل شهر اقامت داریم تعجب کرده بودند یا در دبی که تمام امکانات چه از لحاظ رفاهی چه از لحاظ تولیدی از ایران بهتر بود و اصلا احساس نمی کردیم که در خارج ازکشور مشغول کاریم.
شما در مدار صفر درجه با بازیگران اروپایی همبازی بودید، ذهنیت آن ها نسبت به بازیگران ایرانی چطور بود؟
واقعبتش هیچ اطلاعی در این باره ندارم و نمی دانم ذهنیت آن ها نسبت به بازیگران سینمای ایران چطور بوده است.
در این باره هیچ گفت و گویی بین آن ها انجام نمی شد؟
نه، برای اینکه اطلاعات آن ها از سینما و تلویزیون ایران بسیار محدود بود . مثلا از سینمای ایران فقط آقای کیارستمی را می شناختند و فکر میکنم از اینکه می دیدند بازیگران ایرانی با اعتماد به نفس کامل و بدون مشکل پا به پای انها در صحنه بازی می کنند متحیر شده بودند. چون آنها هیچ ضعفی در این بین نمی دیدند.
همیشه برای بعضی از بازیگران پیش می آید که می گویند چهره اش اروپایی است یا چهره اش بیشتر به شرقی ها می خورد،اما چهره شما و ترکیب استخوان بندی صورتتان شاید چندان شرقی نباشد آیا این عامل باعث از دست دادن نقشی نشده است.
نه، واقعا اگر اتفاقی هم افتاده هیچ وقت در حضور خودم نبوده. احتمال دارد که در پس پرده کارهایی باشد و میبینم که انتخاب بازیگران را چقدر سادهانگارانه انجام میدهند ولی در مورد خودم این اتفاق نیفتاده.
* من خودم بازیگر هستم و هیچ وقت دوست ندارم به زندگی خصوصی بازیگران بپردازم ولی از تفکرات خصوصیتان سئوال میکنم، نگاهتان به شغلتان، به سینما و تلویزیون و حتی تئاتر ایران چقدر هنری و چقدر حرفهای است؟
درواقع ترکیبی از هر دو اینهاست شما منظورتان از حرفهای چیست؟
* منظورم به عنوان شغل است.
من برای خودم اعتقادات خاصی دارم، الان حدودا 18 سال است که کار میکنم یعنی از سال 69 شروع به کار کردم. پس وقتی تا الان ماندم این یعنی اینکه بازیگری حرفه من است و من به شکل تفننی این کار را انجام نمی دهم.امروز تعداد کارهای سینمایی و تلویزیونی ام آنقدر زیاد شده که آمارش را نمیدانم پس این حرفه من است .
پس نگاههتان به این حرفه ایده الیستی نیست که مثلا مدت ها در انتظار بمانید تا فیلمنامه قابل توجهی از یک کارگردان به شما پیشنهاد شود.
به شکل واقع بینانه نمیتوانم خیلی ایدهآلیستی به این ماجرانگاه کنم، مگر در سال چند تا کار خیلی خوب و ایدهآل از نظر فراهم بودن تمام شرایط هنری در کشور ما ساخته میشود.با این وجود من سعی می کنم در انتخاب هایم هم بحث هنری و هم بحث مالی را در نظر بگیریم.به نوعی که انتخاب هایم را با تلفیقی دوگانه از این فاکتورهاانجام می دهم.
همین نکته باعث می شود که در برخی مواقع مجبور به انتخاب هایی شوید که شاید کارهای خوبی نباشند.
این اتفاق ناگزیر است چون اگر بخواهم دستچین کنم شاید مجبور باشم سه سال کار نکنم به هرحال روز به روز هنرپیشههای جدیدی وارد این عرصه می شوند و دوری مثلا سه ساله من از عرصه بازیگری موجب می شود تا از خاطرها بروم .بنابراین مجبورم انتخاب هایم را به شکل نسبی انجام بدهم.مثلا می بینم که فیلمنامه این کار را فلان نویسنده نوشته و قرار است بازیگران مطرحی هم در آن بازی کنند پس ضریب اطمینانم در مورد اینکه این کار را انجام دهم بالا میرود؛ولی اگر نتیجه کار خوب نشود تقصیر من نیست ؛چراکه من تلاش خودم را انجام دادهام تا جایی که ممکن بوده ضریب اطمینان را بالا برده ام حالا اینکه کار به هر دلیلی خوب نشود از دست من خارج است.
در این حالت نسبی مسائل مالی راهم قطعا در نظر می گیرید.
حتما اینطور است.اما نکته مهم این است که من در طول دوران کاری ام تلاش کرده ام که یاد بگیرم و هنوز هم دارم یاد میگیرم و اگر امروز اینجا نشسته ام که در خدمت شما باشم فقط به خاطر این است که کار کردم و یاد گرفتم.
* در حقیقت شما در مرحله آزمون، آموزش دیدید، نکتهای که میخواستم اشاره کنم و شما زودتر سراغش رفتید این است که خانم فقیهنصیری را خیلی کم میتوان در سریالهای تکراری دید.
خدا خیرتان بدهد، ببخشید حرفتان را قطع میکنم ولی خیلی از دوستان منتقد و مطبوعاتی ، یکسری حرفها و نقدهای کلیشهای یاد گرفتند که در مورد همه به کار میبرند. بازی تکراری و نقش تکراری و.... وقتی راجع به اینها فکر می کنم برایم خیلی عجیب است.به خصوص درباره خودم و نقشهایی که بازی کرده ام . واقعا نمی دانم لیلی خانه سبز و مونس داستان یک شهر با نقش سعیده در مدار صفر درجه چه شباهتی از لحاظ شخصیت پردازی و بازی بهم دارند ، شاید عقل من نمیرسد.
* شاید خودتان بارها از دهان منتقدان شنیدهاید که اگر بازی خوبی از خانم فقیهنصیری دیدهایم این نقش به شدت به خودشان نزدیک بوده به خصوص در زمان پخش سریال خانه سبز ازاین جمله زیاد استفاده میشد حالا سوال من این است که چطور میشود که خانم فقیهنصیری در همه نقشها خودش باشد و با حفظ سلامت روانی اینقدر وجوهات مختلف شخصیتی هم داشته باشد.
متاسفانه کسانی که این بحث ها را مطرح می کنندیکسری مسائل را فراموش میکنند و آن این است که هر بازیگری یک فیزیک و ویژگیهای خاصی در خودش دارد که همه جا آن ویژگیها همراه بازیگر است یعنی من نمیتوانم چشمم، نگاهم و لبخندم را عوض کنم، ولی میتوانم آن ها را در قالبهای مختلف بیاورم خودتان بازیگر هستید میدانید منظورم چیست. هر بازیگر وقتی می خواهد نقشی را ایفا کند سعی دارد که در ابتدا رنگها و ریشههایی آن شخصیت را در خودش پیدا کند حتی اگر آن ها در وجوه پنهان او مخفی بوده باشند. پس از کشف این ریشهها و رنگها به آنها از طریق مطالعه ، تجربه ، تکنیک و تمرین شکل میدهد و به این ترتیب شخصیتی جدید در او شکل میگیرد.این مساله را تاکسی بازیگر نباشد نمی تواند درک کند.و شاید به خاطر همین باشد که می گویند شخصیت لیلی خانه سبز شبیه به من است.حالا من از شما سوال میکنم واقعا من آدم خنگی هستم که می گویند شبیه لیلی هستم.(می خندد)
* اصلا.
پس من مثل «مونس» داستان یک شهر نه روانپریش هستم و نه آنقدر غصه جامعه را میخورم و نه مثل لیلی خانه سبز ساده و مهربان هستم و نه مثل سعیده مدار صفر درجه یک زن اشرافی هستم. وجوه مختلف این شخصیت هایی که نام بردم چیزهایی است که من ذرهذره در خودم پیدا کرده ام و با تخیلم به آن شکل دادهام.
و اگر این نبود شخصیت «لیلا» در مجموعه«نشانی» تا این اندازه باور پذیر از کار در نمی آمد.
وقتی رامبد جوان این نقش را به من پیشنهاد کرد من آن را قبول نکردم و گفتم نمیتوانم، هر چه میخوانم میبینم این توانایی در من وجود ندارد، دختری که خارج از ایران زندگی کرده لهجه دارد هیچ طوری نمی توانستم با آن کنار بیایم .حتی به آقای جوان پیشنهاد کردم که آدمی را با این مشخصات پیدا کند.
چرا؟
فکر میکردم این نقش برای سن من مناسب نیست و نمی توانم چنین نقشی رابازی کنم ، اما از دو طرف تحت فشار قرار گرفتم، از داخل خانه همسرم به شدت اصرار داشت که این نقش را قبول کنم و خارج از خانه آقای جوان که آخر سر با تردید و وحشت فراوان من این نقش را قبول کردم، پانزده روز اول دائم به آقای جوان میگفتم آبرویمان نمیرود؟ (با خنده) و آقای جوان میگفتند نه خوب شده یعنی در این حد وحشت داشتم ولی خدا را شکر کمکم جا افتادم و عادت کردم.
* برمیگردیم سمت خود خانم فقیهنصیری، بعضی وقتها بازیگر آنقدر درگیر نقش خود میشود که خودش را فراموش کند، شده که یادتان رود چگونه خانم فقیهنصیری میخندد؟
نه.
* دلیل سئوالم این بود که بازیگری تمرکز خاصی نیاز دارد در عین اینکه یک شخصیت واحد را در زندگیتان حمل میکنید ،تجاربی را که به دست میآورید را هم آگاهانه در ذهن خود نگاه میداریدحال با توجه به این نکته شما چقدر از این استفاده حافظه و رها شدن بر لبه مرز شخصیتهایی که بازی میکنید خسته میشوید؟ و هراس اینکه خودتان را در نقشها از لحاظ روحی، نه جایگاهی گم کنید برایتان پیش آمده؟
نه اصلا، چون من به شدت خودم و زندگی و کارم را مرزبندی میکنم واقعیتش را بخواهید جزو آن دسته از بازیگران نیستم که نقش را با خودشان حمل میکنند.
* نه منظورم خود شخصیت آتنه فقیهنصیری است که در طول روز با خودش حمل میکند و اگر قرار باشد نقشی که به عهده میگیرد در رفتارش با خانواده و سایرین تاثیر نگذارد خستهکننده نخواهد بود.
نه، خدا را شکر این قدرت مجزا کردن را پیدا کردم، برای اینکه اگر واقعا این اتفاق نیفتد نمیتوانی تحمل کنی و شاید من به همان اندازه که کارم را دوست دارم خودم و زندگی شخصیام را دوست دارم.
* در این جا میتوانم اشاره کنم به جمله ریچارد لیفکوفسکی که قدرت بازیگر به میزان فرو رفتنش در نقش نیست به سرعت بیرون آمدن از آن است و این موضوع در کارهای شما حتما به چشم آمده و بینندگان هم متوجه آن شدهاند و دلیل 18 سال حضورتان در سینما و تلویزیون به خاطر خودآگاهی خاصی است که نسبت به خودتان و شغلتان دارید، بازیگری چقدر شما را تخلیه میکند و آیا تا بهحال دلتان خواسته که به شاخهای دیگر از هنر بپردازید.
نه، برای اینکه لذتی که خیلی وقتها از جلوی دوربین بودن و بازی کردن داشتم که لذتهای اتفاقا کوتاه و آنی هم هستند باعث می شوند به شدت از خودت فاصله بگیری و بگویی این چه کسی است، از کجا آمده، آنقدر لذت میبرم که در ذهنم میماند و برایم کافیست. مثلا اگر یک بار در طول یک نقش برایم اتفاق بیفتد تا شش ماه آینده برای من کافی است حتی اگر با آن نقش موافق نباشم، منظورم لذت فاصله گرفتن از خود و قدرت دیگری شدن است درواقع آرزو میکنم که یک روزی به جایی برسم که بنوانم بگویم بازیگر خوبی هستم.
مثلاً دوستان از من میپرسند چرا کارگردانی نمیکنی، من در جواب میگویم که نه دانش آن را دارم و نه تواناییش را، ترجیح می دهم یک بازیگر خوب باشم تا یک کارگردان بد (با خنده).
* با توجه به تجاربی که شما دارید مطمئناً کارگردان بدی نمیشوید، من احساس میکنم شما جزو آن دسته از بازیگرانی هستید که هنگام خواندن فیلمنامه زود تکلیفتان با آن روش میشود و حتی برای خودتان دکوپاژ ذهنی میکنید. آیا در برخورد با همه کارها اینگونه هستید؟
بله درست است و به صورت ناخودآگاه اتفاق میافتد، شیوه کارم اینگونه است که وقتی متن را میخوانم در ذهنم یک طراحی تقریبی میکنم. در طول کار با این طراحی پیش میروم چون به این فرضیه معتقدم که اگر بتوانم کل ماجرا را یکجا ببینم خیلی راحتتر میتوانم عمل کنم و این کار به پیدا کردن آن نقش کمک میکند.البته این کار راخیلی خود آگاهانه انجام نمی دهم و بیشتر این کار به شگل تجربی انجام می شود.
* شما چقدر روی صورتتان نقاب میگذارید؟ متاسفانه فضای کار بازیگری ما در ابتدا برای خانمها و بعد در رابطه با خود آقایان مجبور میکند که آدم نقابی را روی صورتش بگذارد که ممکن است از خودش چهره خشنی نشان دهد. وقتی کارهای خانم فقیهنصیری را نگاه میکنیم متوجه می شویم این بخشی از شخصیت مهربان ، ساده و خندان کارکترهایی که نقش آن ها را ایفا می کند بخشی از وجود و درونیات خود اوست. چقدر نقاب میگذارید که این بخشها باعث سوءاستفاده آدمها از خوبیهای شما نباشد.
در سنین پایینتر این نقاب وجود داشت، خب خدا را شکر روز به روز در محیط کاری بیشتر تکلیفم معلوم شد.
* در واقع تکلیف دیگران معلوم شده.
بله. تکلیف من با دیگران و دیگران با من معلوم شده و فکر میکنم تمام آدمهایی که در این کار هستند اگر خودشان با من کار نکردند از دیگران راجع به خصوصیات اخلاقی و رفتاری من شنیدهاند و به شدت معلوم است که من چه کسی هستم و نمیتوان سوءاستفادهای کرد یعنی حد و مرزهایم خیلی معلوم است و در مورد کاری که انجام میدهم تا جایی که هستم انرژی میگذارم نه یک قدم فراتر از آن که احساس کنم به شخصیت انسانی و حرفهایام لطمه وارد میسازد. امکان ندارد من در این مورد گذشت داشته باشم و از طرفی هم خودم از نظر شخصیتی آدمی هستم که در عین مهربان و صمیمی بودن یک مرزی دارم که نه تنها در محیط کاریام بلکه در محیط شخصیام نیز وجود دارد پس نیازی به نقاب ندارم.
* البته داشتن این نقاب یک انرژی دوچندان از آدم میگیرد. خانم فقیه نصیری از سال 69 وارد این حرفه شدید. چقدر دیدتان نسبت به آن موقع عوض شده آن زمان این حرفه چقدر برایتان دستنیافتنی بود؟
خیلی عوض شده، خب سالهای ابتدایی کار من بر سر این موضوع گذشت که واقعیت این کار چیست، همان تصویر خوشنقش و نگاری که برای خیلی از آدمهای غیر بازیگر وجود دارد برای من هم وجود داشت، بعد از این که وارد این حرفه شدم دیدم از این تصویر خوشنقش و نگار خبری نیست و حالا که باید شوک ناشی از آن را طی کنم زمانی طول میکشد و در طول سالهای بعدی متوجه شدم که من چیزی نمیدانم و باید یاد بگیرم. وقتی شروع کردم در طول کار کردن آموختم و الان خدا را شکر کمی یاد گرفتم . آگاه شدم و لذت از کارم لذت میبرم.
* یک موجی در ارتباط با بازیگری راه افتاد هم در مورد آقایان و هم خانمها که ورود بازیگران جدید است و بیشتر از هر چیزی به ارائه خودشان تمایل دارند. فکر میکنید که چه چیزهایی در رسیدن جامعه جوان ما به این تفکر موثر بوده که به حرفه بازیگری در حد یک شغل مثل پزشکی، خلبانی و... نگاه نمیکند و به عنوان یک کار سهلالوصول که بازدهی خوبی برایشان دارد به این سمت میروند، آیا ورود غیرمنطقی عدهای از دوستان به این حرفه است یا کارهایی که ساخته شده و چقدر به نظرتان ما زن به معنای بازیگر داریم و متعلق به چه نسلی هستند؟
من معتقدم این چیزهایی که شما میفرمایید در واقع به خاطر این مسائل که گفتید نیست. به دلیل سیاستها و مناسبتهایی است که در این چند سال بر این حرفه حاکم شده. وقتی من کارم را شروع کردم تعداد بازیگران جوان محدودی داشتیم شاید 4 یا 5 نفر، این 4 یا 5 نفر به عنوان بازیگران جوان چند سال کار میکردند، اولا در آن زمان که ما کار میکردیم اصلا چهره جدید، اهمیت دادن به چهره جدید و بزرگ کردنشان و اعتبار بی مورد دادن وجود نداشت، من خودم در یک سال 3 فیلم سینمایی کار کردم و اگر این مناسبات و مطبوعات در آن زمان وجود داشت، تمام بیلبوردها عکس من بود و چقدر خوب بود. (با خنده) ولی گذشته ازشوخی با اینکه در دو سه فیلم نقش اول بودم،اماعکسهای پیشکسوتان را بزرگ کار میکردند و پایین آن اسم بازیگران جوان را مینوشتند این خیلی طبیعی و نرمال بود
خب اصلا آن زمان به فکرتان هم خطور می کرد که در حضور پیشکسوتان بیایند و عکس شما را بزرگ کنند.
نه چون همین که من در کنار این بزرگان قرار می گرفتم برایم کافی بود چراکه به این فکر می کردم که قرار است چه چیزهایی از این هنرمندان یاد بگیرم و از این بابت خوشحال بودم، در واقع بازیگران جوان آن نسل دائم در این فکر بودند که چگونه خودشان را به حد و اندازه یک بازیگر حرفهای برسانند، برای اینکه اصلا چیزی به عنوان عکس روی جلد و عناوینی مثل سوپراستار وجود نداشت در نتیجه ما به کارمان خیلی اهمیت میدادیم و هیچ حاشیهای نداشتیم ولی الان جریانی حاکم است که اینها را به وجود میآورد و پیش خودم فکر میکنم که چطور میشود از خانم و آقایی که هنوز هیچکسی از آنها کاری ندیده عکس هایشان و حتی مصاحبه هایشان چاپ می شود. اینها باعث میشود که این کار به شدت کار سهلالوصول، بسیار بیدردسر و بدون نیاز به هیچگونه آگاهی و تجربهای محسوب شود و یک جوان 20 ساله با خودش فکر میکند که وقتی من تمام شرایط فیزیکی لازم را دارم مثل آقا و خانم فلانی که هنوز هیچ کاری نکرده به عنوان پدیده از آنها یاد میشود چرا من شانس خود را امتحان نکنم.
شرایط جامعه و تغییر نگرش ها و ذائقه ها هم در شکل گیری این شرایط بسیار تاثیر گذار بوده است.
دقیقا، نکته ایی که می خواستم به آن اشاره کنم همین مساله بود، زمانی که من کارم را شروع کردم اواخر دهه شصت بود که سینمای بعد از انقلاب خیلی جا افتاده بود مردم اصلا حسی را که نسبت به بازیگران الان دارند، آن موقع نداشتند.یعنی پدر خود من چندین ماه با من صحبت نکرد چون بازیگر شدن برایش قابل پذیرش نبود. پدرم همیشه با خودش فکر می کرد که مثلا دختر من که درسش خوب بوده وباید دکتر یا مهندس شود چرا بازیگرشده. ولی امروزه خیلی افراد حاضرند میلیونها خرج کنند تا فقط یک تصویر داشته باشند. نوع نگاه به این کار فرق کرده و من متاسفم که این اتفاق افتاده برای اینکه روز به روز حد و اندازه حرفه ما را پایینتر میآورد و تنها کسانی که میتوانیم این حرفه را با چنگ و دندان نگاه داریم فقط خودمان هستیم چون تبدیل به کاروانسرایی میشود که همه میآیند و میروند.
* متاسفانه واقعیتی است که باید قبول کرد ولی در حقیقت بازیگران هم نسل شما چون یک سال بعد از شما یعنی از سال 70وارد این کار شدم، میتوانم این را حس کنم که این بازیگران دو بار تحول را در عرصه بازیگری تجربه کردند یکسری همان دورهای که شما پا در این حرفه گذاشتید که هیچ حمایتی نبود و همین باعث شد که شما با توانایی و کارتان خودتان را تثبیت کنید و بعد دههای که در آن قرار گرفتیم که همهچیز شبیه فستفود شده، ما شاهد ورود استعدادهای جدید و چهرههای جدید شدیم که شاید اگر تحت آموزش قرار میگرفتند میتوانستند بازیگران خوبی باشند ولی هم جامعه آن سطح را پسندید و هم مطبوعات به این مسئله دامن زدند، بازیگران همنسل شما و مطبوعات که متاسفانه خیلی به این تحول دوم دامن زدند.
به غیر از مطبوعات من هیچ چیز دیگری را مقصر نمیدانم، از زمانی که این جریان شروع شد اگر مطبوعات معتبرمان را نگاه کنیم و آنها را یکییکی بغل یکدیگر بگذارید متوجه میشوید، من نمیدانم چه نفعی در کار بوده یا نبوده چون نمیخواهم بدانم و برایم مهم نیست به همین دلیل است که سالهاست نه مصاحبهای میکنم و نه در برنامهای شرکت میکنم و نه مجله میخرم و نه میخوانم به دلیل اینکه به این نتیجه رسیدهام که اگر میخواهم از نظر روحی سلامت بمانم فقط و فقط دستاویز من کار شخص خودم است. برای اینکه اگر بخواهم خودم را لحظهای در این جریان رها کنم مغزم متلاشی میشود.
* انشاءالله که هر کس وظیفه خودش را در هر عرصهای که فعالیت میکند شناسایی کند، حالا از بحث مطبوعات بیرون بیاییم چون خودمان الان یک کار مطبوعاتی میکنیم (با خنده) خانم فقیه نصیری تجربه کار در سینما و تلویزیون را داشتید، آیا تجربه کار تئاتر هم داشتید؟
نه من اصلا کار تئاتر نکردهام.
* تلهتئاتر چطور؟
یک تلهتئاتر سالها پیش به اسم «فیزیکدانها» کار کردم که کارگردانش آقای کرمرضایی بود، یک نقش بسیار بسیار کوتاه داشتم در حد یک جمله، جالب است که بدانید وقتی من آن تلهتئاتر را کار کردم 4 تا کار سینمایی کرده بودم که اتفاقاً دو تا از آنها «جیببرها به بهشت نمیروند» و «دو نفر و نصفی» جزو پرفروشترین کارها بودند و سریال تلویزیونی خاله سارا را کار کرده بودم که خیلی محبوب شده بود ولی آن نقش را با میل و لذت فراوان و با وحشت زیاد روی چشمم گذاشتم و کار کردم فقط به خاطر اینکه در کنار آقای شکیبایی، خانم شیخی و آقای زنجانپور باشم، این موضوع خیلی برایم مهم بود با اینکه فقط میآمدم و یک جمله میگفتم و می رفتم.
* به نظرتان الان یک سوپراستار این کار را میکند؟ فقط به اشتیاق آموزش و کنار این بزرگان بودن؟
نه، من عقلم نمیرسید، اگر عقلم میرسید که الان وضعم اینطور نبود. (با خنده)
* برگردیم به خود خانم فقیهنصیری، چقدر مسیری که تا الان آمدهاید را دوست داشتید اگر میشد این کیلومتر را صفر کرد و به عقب برگشت آیا باز هم بازیگری را انتخاب میکردید؟ آیا با همین شرایط پا به عرصه بازیگری میگذاشتید یا نه؟
سوال سختی است، چون آدم در شرایط مختلف جوابهای مختلفی دارد. وقتی از این کار دلآزرده و دلشکسته میشوی با خودت میگویی که اگر این سالها و ساعات طولانی کار را روی هر چیز دیگری میگذاشتم تا الان پروفسور میشدم (با خنده) ولی نه، اگر بخواهم منصفانه و با رجوع به قلب و روحم بگویم خیلی خوشحال و راضیام آقای زندگانی امروز بعد از 18 سال با وجود تمام ناکامیهایی که یک روزهایی در این حرفه داشتم و خدا را شکر که بالا رفتن سن آدم این آگاهی را میدهد که تو آن چیزهایی که در لحظهای اذیتت کرده و برایت غیرقابل تحمل بوده، میفهمی که چقدر برایت لازم بوده و خدا را شکر میکنی از اینکه تجربهشان کردی. با وجود اینکه خیلی از این لحظات و سرخوردگیها داشتم، ولی الان در این لحظه که اینجا نشستم بینهایت راضیام، به دلیل اینکه برای آن چیزی که الان هستم به جز خدا مدیون هیچکس نیستم خیلی راحت میتوانم در چشمان هر کسی نگاه کنم و بگویم که فقط خودم و کمک خدا بوده که من در این نقطه قرار دارم، ممکن است به نظر خیلیها نقطه درخشانی نباشد و عناوین سوپراستار نداشته باشد.
* مطمئنا در این مسیر صعبالعبور بارها صدای ترک خوردن قلبتان را شنیدهاید.
بسیار زیاد، از روی زمین جمعش کردم (با خنده)
* آن لحظات چه چیزی به شما کمک کرده و به دادتان رسیده؟
پررویی، واقعا جدی میگویم.
* از چه انگیزهای این پررویی نشأت گرفته؟
برای اینکه به خودم چیزهایی را ثابت کنم.
* در این مسیر چقدر بزرگ شدید؟
خیلی زیاد.
* الان همسن سنتان هستید یا از آن بزرگتر؟
نیمه حرفهایام خیلی بالاتر؛ ولی نیمه شخصیام پایینتر است.
* بزرگی میگوید بازیگران کسانی هستند که کودکیشان را در جیب خود پنهان میکنند که تا آخر عمر از آن استفاده کنند. بازیگر چقدر هم در زندگی شخصی و هم در زمینه کاری تنهاست.
در زندگی شخصی اگر تنها باشند فکر میکنم مربوط به خودشان است شاید به خاطر اینکه خیلی بازیگر بودنشان را جدی گرفتند که نباید اینجوری باشد من اینگونه فکر میکنم که بازیگری حرفه ماست نه زندگیمان. این از بخش شخصی ولی در بخش کاری بسیار تنها و مظلومیم، هر اتفاقی که میافتد، مردم که مهمترین هستند کاری به منتقدین و مسئولین ندارم ما را مسئول میدانند و متاسفانه نمیدانند چقدر همهچیز از دست ما خارج است و نوک حملاتشان را متوجه بازیگر میکنند به خاطر همین خیلی مظلوم و تنها هستیم.
* اشاره کردید من این مسیری را که رفتم مدیون خدای خودم هستم، حضرت علی(ع) میفرماید خودشناسی، خداشناسی است یکی از خصوصیات ویژه بازیگری خودشناسی است، وارد بحث کلاسیک خداشناسی نمیشوم ولی به صورت شخصی شغلتان چقدر شما را به خدا نزدیک کرده؟
نه تنها شغلم بلکه همه زندگیام به شدت به خدا نزدیکم کرده، هر روز زندگیام را وقتی مرور میکنم ارتباطم با خدا قویتر میشود و خیلی شخصیه ولی جالب است بدانید آن تنهایی که شما گفتید من در زندگی شخصی که خیلی وقتها داشتم کاملا با خدا پر کردهام نه از نظر کلیشهها منظورم حسی است، خیلی وقتها پشت فرمان با خدا صحبت کردم دقیقاً مثل آدمی که دائم در کنارم نشسته و با او دیالوگ دارم و ارتباطم به این شکل است و آنجایی که میگویید وقتی قلبت شکسته چه چیزی کمکت کرده، هم پررویی و هم این ارتباطه بوده و این ارتباط به من نشان داده که زندگی فراتز از این چیزهای کوچک است و آنقدر خدا این لحظات بزرگ را به من نشان داده که خجالتآور است بخواهم در مورد حرفهام با او صحبتی کنم به همین خاطر است که تاب میآورم چون میبینم همهچیز در حال گذر است.
* چقدر به این مسئله اعتقاد دارید که جهان گذر میکند و ما ثابتیم و چقدر ما گذر میکنیم و جهان ثابت.
من فکر میکنم جهان از ما گذر میکند برای اینکه در درون آدم یک چیزی است که همیشه در جهان وجود دارد حالا اسمش هر چیزی میخواهد باشد روح یا دلش.
* یک سوال خیلی قلقلکم میدهد، اینکه چقدر به مخاطب و چقدر به کار هنری اعتقاد دارید اگر کاری بعد هنری بسیار بالایی داشته باشد ولی مخاطبش کم باشد. اما یک کار استانداردهای لازم با مخاطبان بسیار وسیعی داشته باشد؟ خانم آتنه فقیهنصیری سال 87 کدام را انتخاب میکند و خانم فقیهنصیری سال 69 کدام را؟
سوال سختی است ولی الان کار پرمخاطب داخلی را بیشتر میپسندم، یک زمانی خیلی برایم کسب کردن اعتبار هنری مهم بود. جایزه گرفتن، همین نقدهای خوب گرفتن.
* هیچوقت جایزه گرفتید؟
نه.
* الان چقدر دوست دارید جایزه بگیرید؟
بستگی به مقدار جایزهاش دارد (با خنده) یک بار در جشنواره سیزدهم فجر برای نقش اول فیلم در کمال خونسردی آقای سیامک شایقی کاندیدا شدم.
* اعتباری که مخاطب میدهد از کار ماندگارتر است؟
اینجوری بگویم که انرژی که مخاطب به من میدهد بیشتر به دردم میخورد تا جایزهای که در جشنواره درجه چهار بگیرم.
* یک بحث روشنفکری باب شده که کار پرمخاطب کار سطح پایینی است و کاری که مخاطب خاص داشته باشد کار خوبی است.
البته این را بگویم که باز برمیگردیم به مسئله فرهنگسازی، یعنی با فرهنگسازیمان میتوانیم کار پرمخاطب را روز به روز به معیارهای کار هنری نزدیکتر کنیم.
* من بحثم را با یک خواسته تمام میکنم اگر شما مایل باشید، دلم میخواهد سه تا آرزو کنید یک آرزوی مادی، یک آروزی معنوی و یک آرزوی جهانی.
آرزوی جهانیام در اول بگویم که واقعاً آرزوی صلح جهانی میکنم، خیلی آرزوی عجیب و معجزهواری است ولی همه در یک لحظه واحد هر سلاحی را که دارند به کائنات بفرستند و در تمام جهان صلح برقرار باشد. آرزوی معنویام آرزوی سلامتی و عاقبت به خیری برای پدر و مادرم است. آرزوی مادی هم که خیلی دارم.
* گل درشتترینش را بگویید.
پول داشته باشم یک رستوران غذاهای سنتی خودمان را باز کنم (با خنده)
بچه ها قراره فیلم روزهای بهم ریخته با بازی امین زندگانی و لاله اسکندری رو شبکه آی فیلم
پخش کنه!!!!یادتون نره ها!!!!!!یکشنبه شب ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه آی فیلم!!!!
اینا همه فیلتر بود ولی چون تازگیا ماهم فیلترشکن داریم براتون عکسارو گذاشتم!!!!!
رو شماره ی عکسا کلیک کنین تا عکسارو با اندازه ی واقعیشون ببینین!!!!
برای مشاهده ی بقیه ی عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنین!!!!
ادامه مطلب ...
بچه ها اینم دو پوستر جدید از فیلم اختاپوس ( دفتر اول : پیشونی سفید )
البته اینم بگم به دلیل استقبال زیادی که از فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه شده مدت زمان اکران
این فیلمو افزایش دادن در نتیجه اکران فیلم پیشونی سفید عقب میوفته!!!!
روز اکرانش چهارشنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۹۱ هستش ( به قول تهرونیا )!!!!!
بچه ها اینم عکس مادر الیکا خانوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بهتر بگم!!!!:مادر زن امین خان!!!!!!!!!!!!!!!!!!