هواداران امین زندگانی

این وبلاگ جدیدترین عکس ها،فیلم ها و اخبار مربوط به آقای امین زندگانی رو در اختیار بازدیدکنندگان می گذارد.

هواداران امین زندگانی

این وبلاگ جدیدترین عکس ها،فیلم ها و اخبار مربوط به آقای امین زندگانی رو در اختیار بازدیدکنندگان می گذارد.

امین زندگانی عربی صحبت می کند!!!!

محمدرضا اسلاملو کارگردان فیلم "شهابی از جنس نور" که بخش‌هایی از آن در لبنان فیلمبرداری شد به خبرنگار مهر گفت: فیلمبرداری این فیلم در بخش‌های مربوط به لبنان به پایان رسید و قرارست برخی از صحنه‌های جنگی "شهابی از جنس نور" به دلیل مشکلات بسیاری که در آنجا داشتیم و همچنین امکانات محدود در فیلمبرداری، در ایران ضبط شود.

وی در ادامه با اشاره به مسایل پیش آمده حین فیلمبرداری این اثر سینمایی گفت: در ابتدا قرار بود این فیلم به زبان اصلی توسط بازیگران لبنانی و ایرانی ساخته شود اما در حین فیلمبرداری متوجه شدم که لهجه انگلیسی این بازیگران با یکدیگر متفاوت است. به همین دلیل بهتر دیدیم که بازیگران به زبان مادری خود عربی صحبت کنند. از سوی دیگر امین زندگانی تنها بازیگر ایرانی فیلم که قرار بود به زبان انگلیسی صحبت کند لطف کرد و برای یک‌دست شدن زبان و لهجه فیلم، عربی صحبت کرد.

اسلاملو در ادامه افزود: تصمیم برای عربی صحبت کردن بازیگران زمانی اتخاذ شد که امین زندگی آمادگی کافی برای ایفای نقش با زبان عربی نداشت به همین دلیل از سر ناچاری از او هم خواستم که به زبان فارسی صحبت کند اما این بازیگر جوان به معنای واقعی ایثار کرد و در شرایطی که ساختار تولید فیلم دچار تزلزل شده بود به کمک مجموعه آمد و با پذیرفتن صحبت کردن با زبان عربی شکل کلی فیلم را از جهت زبان و لهجه یک‌دست کرد.

کارگردان فیلم "شهابی از جنس نور" درباره اینکه چطور امین زندگانی موفق شد در این فرصت کم دیالوگ‌ها را به زبان عربی ادا کند، توضیح داد: شب‌ها دیالوگ‌های صبح روز بعد را به زندگانی می‌دادیم و او حفظ می‌کرد و هنگام فیلمبرداری همان دیالوگ‌ها به زبان و لهجه عربی بیان می‌شد.

وی در پاسخ به این پرسش که از نتیجه کار در لبنان رضایت دارد؟ گفت: با توجه به امکانات و حوادث غیرقابل پیش بینی که اتفاق افتاد، نتیجه کارمان بد نبود و انصافا همه اعضای گروه با انرژی مضاعف برای پیشبرد کار تلاش کردند اما در برخی از موارد هم به دلیل فشار مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به عنوان تهیه‌کننده برای بازگشت به ایران، نتوانستیم آنگونه که باید کار را پیش ببریم و شاید تنها مساله‌ای که ممکن است به کلیت کار لطمه بزند فشار تهیه‌کننده برای انجام کار پرشتاب برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها بود.

این کارگردان سینمای مستند درباره ضبط صحنه‌های جنگی فیلم بیان کرد: در شرایط سختی در لبنان کار می‌کردیم و مدام از سوی هواپیماها و یا بالگردهای رژیم اشغالگر قدس تحت‌نظر نظامی بودیم. از سوی دیگر حضور هواپیماهای سازمان ملل نیز مزید بر علت شده بود و مدام گزارش کار می‌دادند؛ در واقع به نظر می‌رسید آنها به نوعی حافظ منافع رژیم اشغالگر در فضایی بودند که ما کار می‌کردیم.

وی در ادامه افزود: به دلیل وجود چنین فضایی نتوانستیم صحنه‌های جنگی را فیلمبرداری کنیم. ما حتی نمی‌توانستیم یک منور هم روشن کنیم و این نکته‌ای بود که خود حزب‌الله لبنان هم روی آن تاکید داشت. به همین دلیل صحنه‌های جنگی این فیلم در ایران فیلمبرداری خواهد شد.

محمدرضا اسلاملو کارگردان فیلم"شهابی از جنس نور"در پایان صحبت‌های خود درباره بازداشت امین زندگانی در فرودگاه لبنان گفت: مشکل روادید پیدا کرده و خوشبختانه در سلامت در لبنان حضور دارد و در حال حاضر باید مراحل قانونی برای حل مشکل روادید این بازیگر طی شود.

فیلم "شهابی از جنس نور" درباره امدادهای غیبی در شرایط جنگ است که به اعتقاد کارگردان پدیده امدادهای غیبی در هشت سال دفاع مقدس و جنگ‌های رژیم اشغالگر، با لبنان و فلسطین به خوبی مشهود بوده است.

بازداشت امین خان در لبنان!!!!

امین زندگانی بازیگر فیلم شهابی از جنس بلور به کارگردانی محمدرضا اسلاملو که در لبنان  

 

فیلمبرداری شده است به دلیل مشکل روادید در فرودگاه این کشور بازداشت شد. ایران با لبنان  

 

لغو روادید است و مسافران ایرانی و لبنانی در هر سفر به مدت یک ماه اجازه اقامت دارند.  

 

علیرغم این مساله به دلیل مشکلات جوی در لبنان و طولانی شدن مدت فیلمبرداری این فیلم،  

 

مدت اقامت اعضای گروه بیش از یک ماه بوده است که به همین دلیل برای امین زندگانی یکی از  

 

این اعضای گروه مشکلاتی ایجاد شده است. مسئولان ایرانی در لبنان در تلاش هستند در اولین  

 

فرصت مشکل بازیگر خوب سینمای ایران برطرف شود و وی به ایران بازگردد . 

 

تو سریال خاطرات مرد ناتمام که دم به دقیقه بازداشت میشد کم مونده بود لبنان بازداشت شه!!!

اطلاعیه!!!

بچه ها من میخوام آدرس سایت رو عوض کنم در واقع یه وبلاگ دیگه در بلاگفا درست کنم!!! 

آخه من نمیدونم بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده نمیشه عکس و چیزای دیگه رو گذاشت!!! 

آدرسو بهتون اعلام میکنم!!!! 

 

یه خبر داغ!!!!

بچه ها این یه محاصبه ی جدید با آقا امینه بخونین شاخ در میارین!!!! 

 

ایشون هنوز با الیکا خانوم ازدواج نکردن و فقط نامزد کردن!!! 

 

مصاحبه رو بخونین همه چی دستتون میاد!!!! 

 

امین زندگانی در خانواده ای هنرمند و آشنا با موسیقی متولد شدپدر مرحومش از اساتید برتر  

 

موسیقی بود و برادرش (امید) نیز مدت هاست که درعرصه موسیقی فعالیت میکند.امین هم به  

 

فراگیری نواختن (فلوت) و نیز (گیتار) پرداخت وهم اکنون نیز به عنوان یکی از خوانندگان گروه  

 

هفت فعالیت می کند. 

 

شهریور امسال 40ساله شده است و نمی شود این عبارت که «حالا پخته تر، شده» را درمورد او  

 

به کار برد. چرا که انقلاب اسلامی و سال های جنگ او و هم نسلانش را در کودکی پخته و بزرگ  

 

کرده.

 

پدرش سیاوش زندگانی از اساتید موسیقی ایران است و به گفته خودش موسیقی هم در  

 

«خون» شان است و هم در «خونه» شان! با این اوصاف اما امین زندگانی از شاخه های گوناگون  

 

هنر، تئاتر را برگزید و هیچ علاقه ای به موسیقی نشان نداد. 

 

 هرچند که او هم مثل خیلی از ما قرار بود «دکتر» شود! یعنی خانواده اش این طور می خواستند  

 

و او مسیر زندگی خود را طور دیگری انتخاب کرد. نگاه خاص امین به زندگی البته تنها به انتخاب  

 

رشته تحصیلی و حرفه اش مختص نمی شود چرا که او به طور کلی دیدگاههای خاص خود را  

 

دارد.  درباره حرفه اش، فرمولی که برای انتخاب نقش ها دارد، ازدواج، پدرشدن و به طور کلی  

 

زندگانی اش از نگاهی کامًلا متفاوت با نگاه بیشتر ما برخوردار است.

 

چهره سرد و سنگین او در قاب تلویزیون، پرده سینما و صحنه تئاتر شاید او را در نظر خیلی از ما  

 

به  مردی تبدیل کرده باشد که به راحتی نمی شود با او همکلام شد اما برخلاف تصور آنقدرها  

 

هم  ساکت و سرد نیست و وقتی با روی باز گفت و گویی دوستانه را پذیرا می شود، خودمان را  

 

برای گپی متفاوت و خاص آماده می کنیم.

 

در این گفتگوی دوستانه روزنامه قدس با امین زندگانی، او از همه چیز می گوید، از خاطرات،  

 

دغدغه ها و البته دو موردی که اخیراً او را حسابی خبرساز کرده! یعنی بازی اش در فیلم  

 

«پیشونی سفید» و خبر نامزدی اش با «الیکا عبدالرزاقی» که درباره هریک از آن ها یک دنیا حرف  

 

های شنیدنی دارد.

 

 می شود فرزند یکی از بزرگترین اساتید موسیقی ایران، هیچ سازی نزند؟

 

راستش مدتی بود که برای یاد گرفتن فلوت اقدام کرده بودم و سال تمریناتم را ادامه دادم اما بعد  

 

از  آن کار ملک سلیمان به من 3 پیشنهاد شد و مجبور بودم مدتی سر کار باشم. ضمن اینکه  

 

مسیر منزل ما تا کلاس فلوتم هم قدری طولانی بود و نتوانستم دیگر تمرین کنم. اما امید  

 

موسیقی را حرفه ای تر از من دنبال کرده است و نسبت به این موضوع علاقه نشان داد.

 

با توجه به شرایط خانوادگی تان به نظر می رسد که برای ورود به دنیای هنر راه راحت تری را نسبت به خیلی از هم دوره ای هایت پشت سر گذاشته باشی؟

 

اتفاقاً همه با این تصمیم من مخالف بودند و می گفتند بهتر است به عنوان شغل دوم به بازیگری  

 

فکر کنی. به خصوص که امید هم وارد این حرفه شده بود و همه دوست داشتند من دیگر هم  

 

حرفه  او نباشم و پزشک شوم.

 

علاقه برادرت امید به تئاتر و ورود او به این رشته باعث تصمیم ات نشده بود؟

 

من و امید آنقدر تفاوت سنی نداریم که بتوانیم بگوییم چون او به این رشته رفته بود من هم این رشته را انتخاب کردم یا اینکه او من را به سینما و تلویزیون آورده است چون ما هردو باهم در دانشگاه درس خواندیم.

ظاهراً پدر و مادرت برای پسر کوچک ترشان آرزوهای بزرگ تری داشتند!

واقعیت این است که شیطنت امید خیلی از من بیشتر بود و با سالگی تئاتر 15اینکه او هم هنرستان نرفت و الکترونیک خواند اما از کار می کرد و همه فکر می کردند شاید بهتر باشد ما دو حرفه متفاوت داشته باشیم.

پس بچه درس خوان بودی!؟

در کدام دبیرستان و چه رشته ای درس خواندی؟ - رشته من تجربی بود و در بدترین دبیرستان دوره خودم درس خواندم. که آن هم ماجرای خاص خودش را داشت. چون ما دیر جنبیدیم و مدرسه ها پر شده بودند، خلاصه در مدرسه ای ثبت نام کردم که تمام دانش آموزانش، اخراجی های مدارس دیگر بودند.

از این موضوع ناراحت بودی یا خوشحال؟

من این دوره از زندگی ام را خیلی دوست دارم، درست مثل دوره سربازی. خیلی خوشحالم که در این مدرسه درس خواندم. چون این دوره از زندگی ام باعث شد که روحیه ام و نوع نگاهم به زندگی و رفاقت طور دیگری شود.

چه طور ؟! مگر این دبیرستان چه داشت؟ خودت که می گویی بدترین دبیرستان زمان خودت بوده!

در واقع این دبیرستان محیط جامعه را داشت اما کنترل شده. باورتان نمی شود اما من هنوز هم خیلی از تجربیاتم را چه در زندگی و چه در کار، به آن دبیرستان مدیونم.استقلال فکری و شخصیتی ام ماحصل دوران دبیرستان است.

بین آن بچه های پر شروشوری که تعریف م یکنی، احتمالاً مظلوم ترین بودی!؟

اصًلا این طور نیست. درسم خیلی خوب بود اما تا دلتان بخواهد شیطنت می کردم و به خاطر همین کلی هم کتک خورده ام. خوبی ماجرا این بود که من هرچقدر هم که کتک می خوردم، خیلی خوب می توانستم این اتفاقات را یک جوری بپوشانم و به گوش مادر نرسد. نگذاشتم مادرم رنگ مدرسه را ببیند و همیشه بچه خوبه خانه بودم.

هیچ وقت دوست نداشتی بدانی سرنوشت سایر دانش آموزان آن مدرسه چه شده؟

راستش یکی از دوستان صمیمی ام در آن دوران، پزشک شده و به طور کامًلا اتفاقی او را در یک بیمارستان دیدم.

برای کاری به بیمارستان رفته بودم و آقای بداخلاقی را دیدم که پشت میز نشسته، من هم ناراحت بودم و تا سرش را بلند کرد، شناختمش و از دیدن هم خیلی خوشحال شدیم.

به طور کلی بچه های آن مدرسه همه بچه های باهوشی بودند اما هوش آن ها از جنسی نبود که مدارس غیرعلمی آن زمان بتواند آن را دریابد. آن ها فقط به کودک زور می گفتند.

با این حال وقتی نگاه می کنیم، تو و هم دوره ای هایت نسبت به نسل بعدی که وارد سینما شد، وضعیت بهتری داشتید.

من جزو اولین ورودی های دانشگاه آزاد اسلامی در رشته تئاتر بودم. با امکاناتی نزدیک به منفی شروع کردیم اما بهترین خروجی این 6 و 5 دانشگاه را داشتیم. هم دوره ای های من در دانشگاه، در حال حاضر مسوولیت های مهمی در وزارت ارشاد دارند و یا در رشته بازیگری و کارگردانی از بهترین ها هستند.

بزرگترین آدم تبلیغاتی ایران در حال حاضر از هم کلاسی های من در دانشگاه بود. سعید مروت پور، هادی سالارپور، اتابک نادری، افشین سنگچاپ،ا میرغفارمنش، افسانه ماهیان، برادرم امید و 45 اسم دیگر در جمع 7-8حداقل نفری ما بودند.عده ای از آن ها هم که در حال حاضر در هلند و انگلستان و آلمان در همین حرفه فعالیت می کنند.

این طور که گفتی دوران سربازی پرماجرایی هم داشتی!؟

وقتی من به سربازی رفتم آنقدر قدم کوتاه بود که کوچکترین لباس را به من دادند. با این حال باز هم وقتی سرگروهبان من را دید گفت تو آبروی پادگان را می بری! خلاصه من را با چند نفر فرستادند تا برویم یک لباس به سایز خودم پیدا کنیم. در نهایت هم کوچکترین سایزی که پیدا کردیم را خریدیم و دادیم به خیاط باز هم کوچک کرد تا اندازه ام شد.

اگر دوران سربازی ات با دوران جنگ همزمان می شد، مشکلات اساسی داشتی!

همزمان با جنگ خلیج فارس، من دوم 69- همین هم شد! سال راهنمایی بودم. یکی از معلمان ما خیلی تشویق مان می کرد که به جبهه برویم.

اولین باری که تفنگ به دست گرفتم با سرنیزه هم قد خودم می شد، خلاصه گفتند که با این وضعیت حالا تو نمی خواهد بیایی جبهه، برو هروقت بزرگ شدی بیا! آنقدر قد من کوتاه بود که می گفتند امکانات برای پذیرایی از شما نداریم!

 

(می خندد)از وقتی وارد دانشگاه شدی کار تئاتر برایت جدی شد یا قبل از آن هم کار م یکردی؟

فعالیت های فرهنگی در مدرسه برای بچه ها معمولاً با هدف فرار از درس بود و کًلا زیاد جدی گرفته نمی شد. من هم یکی دو بار رفتم اما احساس کردم وقتم را بی جهت می گذاشتم. برای همین تئاتر برایم بعد از ورود به دانشگاه جدی شد.

پس برای اولین بار در دوران دانشجویی روی صحنه رفتی ؟

بله. اولین بار در کلاس بودم. نمایش افسانه مهابهاراتا بود و من کلمه ای می گفتم اما آنقدر هل شده بودم که 2-3فقط باید یک دیالوگ همان دیالوگ کوتاه را هم نتوانستم بگویم. بعد از آن همه می گفتند تو اصًلا به درد بازی کردن نمی خوری!

ناامید نشدی؟

خیلی ناامید شدم اما وقتی با خودم فکر کردم گفتم این رشته ای است که خودم انتخاب کردم و کسی با زور من را به این رشته نیاورده. پس دوستش داشتم و باید برای موفقیت در آن تلاش کنم. من معتقدم خیلی چیزها انتخاب هایی است که دست ما نبوده، مثل متولد شدن، خانواده و خیلی چیزهای دیگر اما مسائلی مثل رشته تحصیلی، شغل، ازدواج و مسائل این چنینی به انتخاب خودت بوده و هر اتفاقی بیفتد باید یقه خودت را بگیری. احساس کردم باید خودم را ثابت کنم.

پس آن شکست و ناامیدی، سرآغاز تلاش هایت برای موفقیت شد؟

همان اتفاق باعث کار 18-17شد من دانشجویی بازی کنم تا خلأ خودم را پر کنم و به کسانی برسم که پیش از ورود به دانشگاه کار تئاتر را شروع کرده بودند. استاد حنانه خدا بیامرز همیشه می گفتند که چیزی که بیشتر از استعداد اهمیت دارد، پشتکار است.

پس به نظر تو امین زندگانی با پشتکار به اینجا رسیده است؟

شاید استعدادم معمولی بود اما آن زمان پشتکار خیلی زیادی داشتم. آنقدر تلاش می کردم که واقعاً نفهمیدم سال دوره 4 کارشناسی چه طور تمام شد؟ از یک طرف کارهای دانشجویی زیادی که انجام می دادم و درس، از طرف دیگر کار وقتم را حسابی پر کرده بود.

در دوران دانشجویی کاری جز تئاتر انجام می دادی؟

بله برای اینکه شهریه دانشگاه را بپردازم، در یک شرکت صادرات و واردات کارمند حسابداری بودم و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم مشغول بودم. در حقیقت دانشگاه و حسابداری و کار در کانون را کنار هم داشتم.

پس می توان گفت بچه پولدار نبودی که هرچه بخواهی به سراغ پدر و مادر بروی؟
14-15- سالگی بچه پولدار نبودیم. اگر هم بودیم روحیه من از طوری نبود که بپذیرم پدرو مادرم به من پول بدهند. من استقلال و مسوولیت پذیری را دوست داشتم.

یعنی تا 14-15سالگی هم کار می کردی؟

نه ولی یادم هست که از همان زمان به مادرم می گفتم، می خواهم کار کنم و خرج خودم را دربیاورم با این حال او اجازه نمی داد. نمی فهمیدم که بزرگ که شوم دیگر تا آخر عمر باید مسوولیت داشته باشم، لااقل آن دوران از کودکی و نوجوانی ام استفاده م یکردم. فکر م یکردم حالا چه خبر است؟!

(می خندد) همیشه می خواستم بزرگ باشم. شاید به خاطر همین بود که کار آقای جواد هاشمی را قبول کردم تا خلأهای دوران کودکی ام را پر کنم.

کار کودک آن طور که فکر می کردید بود یا از بازی در این کار پشیمان هستید؟

شاید بتوانم بگویم این کار حتی بیشتر از حد انتظارم بود. راستش را بخواهید در ابتدا که این کار به من پیشنهاد شد قدری نگران بودم که کار، خوب از آب درنیاید.

چه چیزی باعث می شد درباره فیلم سینمایی «پیشونی سفید» این طور فکر کنید؟

چون جواد هاشمی اغلب برای کارهایش زمان کمی دارد و در طول کار خیلی سریع باید پیش برویم. به خاطر همین می ترسیدم که نتوانیم نقش ها را آن طور که باید و شاید دربیاوریم اما به جرأت می گویم که شما در این فیلم بازی های فوق العاده ای را شاهد هستید، به خصوص از هومن حاج عبداللهی.

با وجود رضایتی که خودت از این کار داشتی اما انتقادهای زیادی شد که چرا چنین نقشی را قبول کردی یا چرا در این فیلم بازی کردی... -

بله، متأسفانه خیلی از این کار نهی می شدم. همه می گفتند چون در ملک سلیمان نقش سنگینی داشتی، کار درستی نیست که این نقش را قبول کنی.

این درحالی است که در همه جای دنیا بازیگری که در برای کودکان کاری انجام می دهد، تشویق می شود اما متأسفانه به من خیلی انتقاد شد.

شاید این انتقادها به خاطر نقش منفی شما بوده و بین این نقش و بازی شما در ملک سلیمان تضاد احساس می شده...

اتفاقاً من جوابی برای این موضوع دارم که هیچ جای انتقادی باقی نمی گذارد. من به عنوان هنرمند رسالت دارم و بازی در این نقش در جهت رسالت هنر من بوده و نه توهین به رسالت حضرت سلیمان! رسالت هنر من آموزش است. در بخشی خیر را آموزش می دهم و در بخش دیگر شر را.

البته ما نقش های منفی زیادی داریم که در آموزش، بسیار مؤثرتر از نقش های مثبت ظاهر شده اند.

بله، وقتی من بتوانم در تجربه ای، با ایجاد فضای بازیگری آموزش غیرمستقیم بدهم، کارم می تواند ثواب زیادی داشته باشد. من رسول هنرم و همه این نقش ها در رسالت هنری من است.

البته جدا از این بحث به طور کلی کار کودک در سینمای ما خیلی مهجور واقع شده است.

خواهشم از دوستان همین است. وقتی فردی قدری حرفه ای کار بی ارزشی است. ما با می شود نباید فکر کند بازی در کار کودک خیلی از عادت ها و مسایل رایج در سینمای غرب مشکل داریم اما بد نیست نکات خوب را از آن ها یاد بگیریم. در حال حاضر خیلی از بازیگران بزرگ دنیا برای انیمیشن های کودک صداپیشگی م یکنند. باید این ها را یاد بگیریم و برای کودکانمان ارزش قائل شویم.

به طور کلی هیچ وقت نشده از بازی کردن در نقشی پشیمان شوی یا یکی از نقش هایت را بیشتر دوست داشته باشی.

خوشبختانه هنوز به اینجا نرسیدم که نقشی را بازی کنم و بعد بگویم که ای وای، ای کاش بازی نم یکردم. البته بوده پروژه ای که سخت بوده و مجبور بودم در محیطی خشن و غیرحرفه ای مدتی کار کنم که از قبول کردن کار با آن شرایط سخت و غیرحرفه ای پشیمان شده باشم اما از نقشم هرگز. هر نقشی را که بازی م یکنم در آن لحظه برایم بهترین نقش ممکن است. الان تئاتری که بازی می کنم بهترین نقش من است. چند ماه پیش تله تئاتری که بازی کردم و قبل تر فیلمی که در آن نقش داشتم بهترین بوده اند.

دوست داری باز هم کار برای کودک را تجربه کنی؟

من در حال حاضر در سنی هستم که نسل آینده و فرزندان ما بزرگ ترین دغدغه ذهنی ام شده اند و دوست دارم برای نسل آینده کاری کنم و به نوعی به آن ها کمک کرده باشم.

قطعًا با این طرز تفکر بعد از اینکه پدر شوی، دغدغه های زیادی برای فرزندانت خواهی داشت.

من در این زمینه پیرو حضرت علی (ع) هستم و معتقدم فرزند درست مثل یک تکه الماس تراش نخورده است و ما با تربیت مان روی الماس وجودش تراش می دهیم. تربیتی که خیلی از ما خیلی ساده از آن می گذریم و حتی خیلی ها متأسفانه معتقدند که بچه، خودش بزرگ می شود.

پس باید نسبت به بچه ها خیلی سخت گیر باشی؟!

صحبت سخت گیری نیست. من فقط می توانم حرف هایم را به او بزنم و چاله هایی که ممکن است بر سرراهش باشد را بگویم و کمکش کنم اما قطعاً هیچ کدام از این ها نباید استقلال او را زیر سوال ببرد. او باید مسیرش را خودش انتخاب کند.

علاوه بر انتقادهایی که بابت بازی در این فیلم سینمایی شد، خبر نامزدی ات با الیکا عبدالرزاقی هم اخیراً خیلی سروصدا به پا کرد!


(می خندد) نمی دانم به خدا! دوستان دیگر از این کارها کردند آنقدر سروصدا به پا نشد اما من در خانه نشسته بودم، یکی از آشناها تماس گرفت گفت فلان شبکه تلویزیونی بابت ازدواجت تبریک گفته! نمی دانم چرا خبر نامزدی ام تا این حد جنجالی شد؟!

جالب همین بود که در برخی رسانه ها طوری خبر منعکس شد که گویا همه چیز تمام شده و شما در آستانه ازدواج هستید.

واقعیت این است که خبر پیش از موعد بود. این اتفاق هنوز به صورت رسمی نیفتاده و ما فقط نامزد هستیم. به ویژه اینکه در جایی یک مصاحبه ساختگی از من منتشر شد و از همان زمان بود که ماجرا حسابی پیچیده شد و اتفاقاً حساسیت بعضی همکاران عزیز را هم برانگیخت.

حتمًا گله مند بودند که چرا به آن ها نگفته اید یا متوقع شدند که عروسی دعوتشان کنید!؟

(می خندد) نه. بعد از انتشار این خبر خیلی ها حساس شدند و مصاحبه کردند که ازدواج ما هم پرسروصدا بود! 

حالا تاریخ مشخصی برای ازدواجتان تعیین نکردید؟

نه. ان شاءا... خدا دوستمان داشته باشد و بتوانیم زندگی مشترکی را با هم شروع کنیم اما هنوز شکل رسمی پیدا نکرده است.

نکند به محض اینکه تصمیم گرفتید نامزد باشید، خبر ازدواجتان منتشر شد؟

ما در کار «چند دقیقه زندگی» با هم آشنا شدیم و ایشان سال هاست که به بنده لطف دارند اما سعی کردیم که اطلاعات زیاد از دایره خانواده خارج نشود اما خب این طور شد. حالا هم قطعاً من برنامه ریزی خاصی برای زندگی ام دارم اما به طور کلی به شکل دیگری به این مسائل نگاه می کنم.

بهترین بازیگری که همیشه دوستش داشتی و به نوعی الگوی حرفه بازیگری ات بوده، کیست؟

مرحوم خسرو شکیبایی و پرویز فنی زاده از بهترین بازیگرانی بودند که همیشه در نظرم مانده اند و دوستشان دارم. خسرو شکیبایی را اگر در صد تا لباس هم می پوشاندید آنقدر انرژی بازیگری بالایی داشتند که باز هم می توانستند همه را تحت تأثیر قراردهند.


دوست داریم به عنوان حسن ختام گفت و گو از آخرین باری که به مشهد سفر کردی و آقا امام رضا (ع) را زیارت کردی برایمان بگویی.

آخرین باری که به مشهد مقدس سفر کردم اتفاقاً به دعوت روزنامه قدس و بعد از بازی ام در فیلم سینمایی ملک سلیمان بود. به همراه آقای علیرضا کمالی نژاد، که نقش برادر حضرت سلیمان را در فیلم بازی می کردند، صبح به مشهد سفر کردیم و صبح فردایش هم برگشتیم اما سفر خوبی بود.

چه خاطره ای از این سفر برایت مانده؟

من و آقای کمالی نژاد رفته بودیم حرم آقا امام رضا(ع) و در یکی از صحن ها مشغول نماز خواندن بودیم. گفتیم برای اموات هم نماز بخوانیم. این را گفتیم و انگار که مسابقه گذاشته بودیم، هر نمازی که می خواندیم یادمان می آمد که برای یکی دیگر از رفته گان نماز نخوانده ایم و خلاصه آنقدر نماز خواندیم که وقتی از صحن حرم خارج شدیم که به سمت هتل برویم دیدیم دارند اذان صبح را می گویند و ما در راه هتل بودیم! فکر کنید ساعت ها برای اموات نماز خواندیم اما درست وقتی زمان نماز صبح رسیده بود، در مسیر هتل بودیم و گذر زمان را متوجه نشده بودیم. به هرحال آن هم قسمت درگذشتگان بود دیگر.
  

 

معذرت خواهی!!!

بچه ها من واقعا نمیدونم چه مشکلی برای بلاگ اسکای بوجود اومده چون نمیتونم ادامه سریالو 

 

برای دانلود بذارم!!! 

 

واقعا از همه معذرت میخوام!!!حتما اگه تونستم لینک دانلودشو میذارم!!! 

 

                                                                                                              با تشکر